متن زیر دریافتی است
یا رب این بنده خاکی تنهاست
سلام علیکم
روز چهارشنبه بود .دیر شده بود چند دقیقه بعد سلف دانشگاه بسته می شد بدو بدو خودمو به سلفد رسوندم.
خلوت خلوت بود سر یه میز به تنهایی نشستم میز کناری من هم دو نفر بودن یکیشون با مانتو آستین کوتاه بود و گوشهاش رو هم از روسری بیرون گذاشته بودبا خودم خیییییییییییییلی کلنجار رفتم که چطور بهش نزدیک شم و یه جور خوب تذکر بدم...
گفتم خدایا من هیچی به ذهنم نمی رسه خودت کمک کن یه راهی جلو پام بذار- واقعا خدا خودش راه رو باز کرد یه کاغذ گیر آوردم و روش نوشتم :سلام دوست عزیز می دونستی بیرون گذاشتن گوش رسم زنان عرب جاهلی بوده؟! راستی آستین هات رو هم بپوشون .خواهر گلم هیچ کس به نام آزادی دیوار خانه اش را خراب نمی کند...
صداش کردم و گفتم دوست عزیز این نامه مال شماست بعدا بخونش نامه رو گرفت و تشکر کرد و رفت.مطمئنم ان شا الله تلنگر می خورد .وظیفه من انجام تکلیف بود همین.
"الف. ق"
احسنت
ان شاالله ماهم بتونیم مثل شما تذکربدیم وقوت نفس پیداکنیم